جدول جو
جدول جو

معنی په پن - جستجوی لغت در جدول جو

په پن
(پِ پَ)
لو ویو یا (په پن دلاندن). مباشر کاخ ’استرازی’، در زمان ’کلوتر دوم’، ’داگوبر اول’ و ’سی ژبر دوم’. وی پدر گری موالدو متوفی بسال 640 میلادی است، په پن در یستال، مباشر کاخ ’استرازی’پسر ’آن سژیزل’ و نوادۀ په پن دلاندن. چون در تستری، ’تیری سوم’، پادشاه ’نوستری’ را مغلوب کرد، آن کشور را مسخر ساخت (687 میلادی). وی بسال 714 میلادی وفات کرد واو پدر شارل مارتل است، په پن لو برف، متولد در 714 میلادی در ژوپیل (بلژیک) ، پسر ’شارل مارتل’، دوک ’نوستری’، ’بورگنی’و ’پرونس’. بسال 741 با برادر خود ’کارلمان’ شرکت داشت و کارلمان ’استرازی’ را اداره میکرد. وی بر ضد ’آکی تن ها’، ’آلامان ها’، ’باواری ها’ و ’ساکسن ها’ جنگید. وی با حمایت کلیسا، در 751 میلادی پادشاه فرانسه گردیدو ’شیلدریک سوم’ را برانداخت و ’لمباردی ها’ را مجبور کرد که اکزارک نشین ’راون’ و ’پانتاپل’ را بپاپ تسلیم کنند. وی با ’برث بزرگ پا’ ازدواج کرد و از او دوپسر یافت: شارلمانی، کارلمان. وی نخستین پادشاه سلسلۀ ’کارلن ژین’ میباشد. او بسال 768 میلادی وفات کرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پِ پِ)
فقه، آنکه حق خیار دارد در بیع و غیره
لغت نامه دهخدا
(پَهْ پَهْ)
کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان). آفرین. زه. مخفف واه واه. (غیاث). مکرر په. به به:
روحانیان چو بینند ابکار فکر من
په په زنند بر وی و نام خدا برند.
کمال اسماعیل.
دیده را و مژه را دید دلم خشک و چه گفت
گفت په په نبود بخت بدین شادابی.
مسیح کاشی.
بوحدت فروناوری هیچگه سر
چو حلواخوری زود گویی که په په.
؟
، به به. (در زبان اطفال) ، شراب یا غذائی شیرین یا لذیذ.
- با په په چیزی را خوردن، با التذاذ تمام خوردن. خوردن چیزی را و تحسین کردن آنرا. سخت از آن ملتذ شدن
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ / پِ)
پپه. پخمه. گول. چلمن. سلیم. پفیوز. آبدندان. ساده. ساده دل. چلمه. صاف و ساده. رجوع به پپه شود
لغت نامه دهخدا
(پِ)
در باستان شناسی یونان سرودی به افتخار آپولون رب النوع سرود جنگ و پیروزی
ژول، پیکرتراش فرانسوی متولد پاریس 1838 و متوفی به سال 1902 م
لغت نامه دهخدا
(پِ اُ)
پزشک خدایان. وی ’مارس’ را که بدست ’دیوبد’ مجروح شده بود، معالجه کرد
لغت نامه دهخدا
(پِ پَ)
پسر شارلمانی، پادشاه ایتالیا از سال 781 تا 810 م
لغت نامه دهخدا
(پِ پَ نِ دُوْ وُ)
پسر په پن اول
لغت نامه دهخدا
(پِ پَ نِ اَوْ وَ)
پسر لوئی دبونر، پادشاه ’اکیتن’ از 814 تا 838 م
لغت نامه دهخدا
تصویری از په په
تصویر په په
کلمه ای است که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند، آفرین، به به
فرهنگ لغت هوشیار
په بن، کلون در، کمک، مدد
فرهنگ گویش مازندرانی
پا به پا، لنگه به لنگه پوشیدن کفش یا جوراب
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی که در مجاورت مسیر مالرو واقع است، گوسفندی که از گله
فرهنگ گویش مازندرانی